
|
یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : ملیکا
بیا
و مرا مهمان کن به یک فنجان چای گرم به قدم زدن در کوچه ای بی انتها و کمی نسیم خنک بیا و مرا مهمان کن به یک حس خوب به بوسه ای روی گونه سرخ به ضیافت یک نگاه بیا و مرا مهمان کن به نوازشی بی پایان به زمزمه ای عاشقانه به گرمای دستانت بیا... بیا و مرا مهمان کن به هوای آغوشت ....!!!!!! نظرات شما عزیزان: سعید
![]() ساعت11:29---19 دی 1393
زود گذشت....
♫♫♫ زود گذشت اون روزای خوب زود گذشت اون روزا که بین منو تو فقط عشق بود گذشت خنده هام با تو رفتو دیگه هیچوقت برنگشت حالا نمونده چیزی برام جز تنهایی و اشک هرآهنگی رو گوش میدم نمیشه مثه لالایی تو هر راهی رو بی تو میرم آخر سربالاییه خب همه جا بوی عشق میگرفت وقتی باد به موهات میخورد حتی یه لبخند تو منو روی ابرا می برد هیچکس تورو اونجوری که من اسمتو صدا میزدم صدا نمیزنه کی حاضره که تو هرشرایطی کوتاه بیاد دلت نشکنه آهنگ قلبتو میشنیدم میخوندم از نگات حرفاتو کنارت حالم خوب و خوش بود مهم بودم انگار با تو نبودنت همش گریه شد شور بود طعم رفتنت غروب جمعه فقط جمعه نیست تمام روزای هفتمه ندیدی خوبیای منو تو مغرور شدی هرچقدر که نزدیکتر شدم دور شدی این خونه بی تو یخ کرده دستام بی تو چقد سرده کاش گرمای تو برگرده اینجا این خونه بی تو یخ کرده دستام بی تو چقد سرده کاش گرمای تو برگرده بیا ![]() پاسخ:سعید دلم گرفت:( ![]()
![]() |