عشق آخر
درباره وبلاگ


از زندگی دردها کشیدم....واز دردها درسها آموختم ....با تنهایی ساختم...با بی کسی سوختم....ولی هیچوقت یاد نگرفتم کسی را که دوست دارم فراموش کنم...

پيوندها
عاشقانه
عاشقانه ترین ها(لوکس باران)
دوست داشتنی
☤✖☤ʩȒ.ǶƗǷ ǶƛǷ☤✖☤
یه دخی تنها
دلنوشته های یک پسرمجرد
جا موبایلی ماشین" class=text5>جاموبایلی ماشین
عشق تنهایی
دلتنگ
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق آخر و آدرس melika19love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 2447
بازدید کل : 69962
تعداد مطالب : 295
تعداد نظرات : 471
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


this script got from www.Avazak.ir-Design By: Avazak.ir -->
>

کد حرکت متن دنبال موس href="HTTP://3x2.ir">.

.

lity: hidden; height: 11; width: 11;"> width=11>
دریافت کد قلب دنبال موس چت روم onclick="document.getElementById('main_p').style.display = 'block';document.getElementById('first_p').style.display = 'none';" href="#">
????? ???? ???? http://upir.ir/bahman93/نمون.gif"
نويسندگان
ملیکا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 23:52 :: نويسنده : ملیکا

عشق یعنی ::

 

اینکه بدونی نمیشه اما نتونی ترکش کنی

 

چقدر سخته که من باشم ، تو ام باشی ولی قسمت

 نباشه.........

 
جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : ملیکا
 
گـ ـاهے حـَـجمـِ  دلتنگــــے هایــــم آنقـَـבر زیاב مے شـَـوَב کـِہ
 
בُنیا با تـَـمام وُسعَتـَش بـَـرایـَـم تـَـنگ مے شـَـوَב
 
בلتـَـنگــَم. . . !
 
בلتـَـنگ کــَسے کِہ گـَرבش روزگارش بــِہ مـَלּ  کـِہ رسیـב
 
 از حـَـرکــَت ایستاد (!)
 
בلتـَـنگ کــَـسے کـِہ בلتـَـنگے هایـَـم را نـَـدید
 
בلتـَـنگ خـُودَم خـُوבے کـِہ مـُـבتهاستـْ گــُم کــَرבه اَم
 
گـ ـاهے בلــَم تـَـنگ تـــــو مے شـَـوَב
 
بــِہ בلایلے کـِہ نیستے مـَـجبورَم آرامـ ـ بــِگیرَم
 
چــِہ اِجبار تــَـلخے
 
 
جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : ملیکا
 
 

خــدايا ؟

 

کــمــي بــيـا جــلــوتــــر . .

 

مــي خــواهـــمـــ در گوشــت چــيــزي بــگــويم . . . !

 

ايـن يـک اعــتـرافــــــ اســت . . .

 

مــن بــي او دوامــ نــمي آورمــ . 

......

 

 
جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : ملیکا
 

حوالی رویاهایم که قدم میزنم

میبینم خیابان را با بوی باران دوست دارم

و خودم را با بوی تو...

گـیـــرم تـمـآم دنـیـآ بـگـویـنــد مـآ مـآل هــم

نـیـسـتـیــم


مــآبـه درد هـم نـمــیـخـوریـم


گـیـــرم بـرآی زیـر یـک سـقـف رفـتـن


عـشـق ، آخـریـن مـعـیـآر ایـن جـمـآعـت بــآشـد


گـیـرم دوسـت داشـتـن بـدون سـنـد حـرآم بـاشـد


عـجـیـب بـاشـد


بـآور نـکـردنـی بـآشـد


گـیـــرم تـآ آخـر عـمـر تـنـهـآ بـمـآنـم


گـیـــرم هــرگـز دسـتـآنـت در دسـتـآنـم قـفـل

نـشـود


مـــــن امـآ


گـیـــر ایـن گـیـــــرهآ نــیـسـتــم


من تــآ ابـد


گـیـر چــشـمـآن تــوام


گیر دوســت دآشـتـنـت . . .

 
جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : ملیکا

 

 

 

 

 

6لاو بهترین سایت عاشقانه

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.
تا این که یک روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش می گفت: می دونی که من هیچ وقت نمی ذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی.. ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد.. دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید.. درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمی شد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم. الان که این نامه رو می خونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون می دونستم اگه بیام هرگز نمی ذاری که قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه. (عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمی توانست باور کند.. اون این کارو کرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچ وقت حرفاشو باور نکردم…

 
جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : ملیکا

وصیت نامه گاندی به معشوقه اش

خـــوبِ مـــن ، هـنــر در فــاصـلـه هــاســت . . .

 

زیـاد نـزدیـک بـه هـم مـیسـوزیـم و زیــاد دور از هـم یـخ میزنـیـم !

 

تــو ، نـبـایـد آنـکـسی بـاشـی کـه مـن مـیـخـواهـم ،

 

و مــن نـبــایــد آنـکـسی بـاشــم کـه تـو مـیـخــواهــی . . .

 

کـسـی کـه تــو از مــن مـی خـواهـی بـسـازی ،

 

یـا کـمـبــودهـایــت هـسـتـنـد یـا آرزوهـایـت . . .

 

مـن بــایــد بـهـتــریــن خــودم بـاشــم بــرای تــو ،

 

و تــو بـایــد بـهـتــریــن خــودت بـاشــی و بـشــوی بــرای مــن . . .

 

خــوب ِ مــن ، هـنــر عـشـق در پـیـونـد تـفـاوت هــاسـت ،

 

و مـعـجــزه اش نــادیـده گـرفـتـن کـمـبــودهــا . . .

 

« نامه گاندی به همسرش »